بیدفا بیدفا وحید - جوک بانک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]

لطفا جو گیر نشوید...

ارسال‌کننده : وحید در : 90/6/18 9:2 عصر

سراسر دنیا را وجب به وجب بگردید ملتی پیدا نمی‌کنید که مردمان آن بتوانند مثل ما جوگیر شوند، خالصانه عرض می‌کنم، حداقل در این یک مورد مردمان هیچ کشوری به گرد پای ما هم نمی‌رسند. سرعت جوگیر شدن ما آنقدر بالاست که خود ما هم غافلگیر می‌شویم، اما باز جای شکرش باقی است که این جوگیر شدن ما با همان سرعت و شدتی که اوج می‌گیرد، فروکش هم می‌کند.




بگذریم. تا به اینجا هر چه خوانده‌اید مثلا مقدمه بوده، اصل مطلب مانده است که اگر آن را هم نخواندید، زیاد مهم نیست. لپ کلام همان بود که گفتیم، اما تا آخر مطلب را اگر خواندید، لطفا جوگیر نشوید و برای ادای احترام فیزیکی، دسته‌جمعی به محل کار ما مراجعه نکنید.

اما اصل گزارش را با یک شیوه نوین و ابداعی! با چند سوال شروع می‌کنیم. (اوج خلاقیت ما)‌

اول این‌که چرا ما این همه جوگیر می‌شویم؟ (کلا توضیح دهید.)‌

ریشه اصلی این جوگیر شدن سریع و دائمی ما کجاست؟ (نشانی دقیق محل ریشه مورد نظر است.)‌

شما تا به حال چندین و چند صد بار جوگیر شده‌اید؟ (به ده رقمی‌ها جایزه داده می‌شود.)‌

تاکنون چندین بار به دلیل جوگیر شدن در مسائلی که هیچ اطلاعی از آن ندارید، دخالت کرده‌اید؟ (دوست ندارید، پاسخ ندهید.)‌

به نظر شما این جوگیر شدن‌ها ریشه روانی دارد؟ (البته که ندارد. تا نظرشما چه باشد.)‌

آیا تاکنون به دلیل جوگیر شدن بی‌موقع شرمنده شده‌اید؟ (پاسخ منفی پذیرفتنی نیست.)‌

برگردیم سر اصل مطلب، یعنی همان آگاه کردن شما از موضوعات مختلف اما این بار انواع جوگیر شدن در ایران امروز و چه بسا در جهان امروز، البته با ذکر این نکته که تمامی داستان‌های نقل شده واقعی است، به جان خود (آخر کلمه خود را آن‌گونه که دوست دارید کامل کنید، مثلا، م بگذارید، یا ت یا ش بگذارید یا.... ایهام را حال کردید) راست می‌گویم. چون کارشناسان می‌گویند برای اصلاح جامعه باید اعضای آن برای تغییر عادات اشتباه خود اراده کنند.


جوگیر شدن در تکه پاره کردن تعارف

تعارف کردن تا اندازه‌ای که احترام خود را به طرف مقابل نشان دهیم خیلی خوب است، اما ادامه دادن آن مشکل‌آفرین و دردسرساز است. خدا آن روز را نیاورد که در تکه پاره کردن تعارف جوگیر شویم، مثل همین: شام تشریف بیاورید پیش ما. نه، قربان شما. تعارف می‌کنید؟ نه، به خدا چه تعارفی. پس حتما بیایید. نه جان تو، از اکباتان تا تهرانپارس که بیایم ساعت 12 شب می‌شود. اشکال ندارد ما بیدار هستیم. تعارف نمی‌کنم. جان من بیا. خیلی ممنون. مرگ من بیا. یک شب دیگه ان‌شاءالله. نکند از ما بدت می‌آید! این چه حرفیه. پس جان عزیزت پاشو بیا.... یک ساعت بعد، مرد حسابی دارم التماست می‌کنم پاشو بیا دیگه، الو، الو، الو.... بی‌معرفت قطع کرد.

داشتیم از رستوران محل کارمان خارج می‌شدیم که.... شما بفرمایید. نخیر شما بفرمایید. نه آقا شما بزرگ‌ترید، اول شما بفرمایید. نخیر، این چه فرمایشی است، شما سمت راست هستید اول شما بفرمایید. تا این‌که آقا رضا از روی احترام آنچنان دست من را کشید که آستین پیراهنم از شدت احترام ایشان داشت پاره می‌شد. سعیدخان هم که جوگیرتر شده بود اصرار داشت که اول حاج آقا به دلیل محاسن سفیدشان تشریف ببرند. به همین دلیل مدام از پشت، حاج آقا را هول می‌داد و می‌گفت: « جان حاج آقا نمی‌شود. اول شما بفرمایید.» حاج آقا هم مقاومت می‌کرد تا این‌که طفلک حاج آقا با مخ رفت تو دیوار رستوران و بی‌زبان کف رستوران پخش شد، اما سعیدخان باز هم ول کن نبود و زیر لب می‌گفت: «از بس این حاج آقا یک دنده است.»


جوگیر شدن در رانندگی

امروز بعد از حدود یک ماه برای اولین بار توانستم قلمی دست بگیرم و خاطره آن روز مصیبت‌بار را بنویسم. داستان از این قرار بود که داخل خودروی پیکان مسافرکش از بزرگراه همت به سمت غرب در حال حرکت بودیم. همه چیز خوب و عالی بود. هوا بهاری و خورشید در سینه آسمان آبی و ترافیک هم به قول همان خانم داخل رادیو زیبا و در حال حرکت بود تا این‌که بغل دستی من به خودروی پژویی که داشت بین سایر خودروها لایی می‌کشید اشاره کرد و گفت: «عجب دست فرمونی داره!» که‌ ای کاش زبانش را مار می‌گزید و این حرف را نمی‌زد. بعد از آن بود که پرواز با پیکان را تجربه کردیم! و فهمیدیم پرواز کردن کار ساده‌ای است اما فرود آمدن سخت دشوار است! خلاصه آقای راننده که به غیرتش برخورده بود گفت: «جون شما الان سوکسش! می‌کنم» و ما هر چقدر سعی کردیم او را از سوسک کردن آن راننده بیچاره منصرف کنیم فایده‌ای نداشت که نداشت. مدام زیر لب زمزمه می‌کرد: «الان دست فرمونی نشونتون بدم که تا عمر دارین فراموش نکنین» چقدر هم راست می‌گفت، واقعا من یکی تا آخر عمرم فراموش نمی‌کنم، البته پرواز با پیکان چیز ساده‌ای نیست که براحتی بتوان فراموش کرد. همه چیز داشت بخیر می‌گذشت تا رسیدیم به قسمت فرود پیکان در اتوبان. عرض کردم که فرود کار سختی است آن هم روی گارد ریل وسط اتوبان!


جوگیر شدن تماشاگران فوتبال

یک ساعتی از اتمام مسابقه فوتبال گذشته بود، اما رگ‌های گردنش هنوز بشدت متورم بود. در طول زندگی پربارش به مرغ هم لگد نزده بود چه برسد به توپ فوتبال، اما با عصای زیر بغلش قسم می‌خورد اگر داخل زمین بود حداقل 5 گل می‌زد. جوگیرتر که می‌شد معتقد بود تیم مورد علاقه‌اش بالای 100 درصد طرفدار دارد. اگر با او وارد بحث می‌شدید برای اثبات این‌که تیم آنها پرطرفدارترین تیم جهان است دلایل قانع‌کننده‌ای داشت که مو لای درزش نمی‌رفت.


جوگیر شدن در خرید

خدا آن روز را نیاورد که فامیلی، دوستی، همسایه‌ای، کسی جسارت کند و چیزی بخرد. آرام و قرار از ما گرفته می‌شود و شب و روز ما یکی می‌گردد و تا لنگه همان چیز را نخریم آرام نمی‌نشینیم.

هر سال برای عید دیدنی به منزل زوج جوان 70 ساله‌ای که از بستگان دور ما هستند و وضع مالی نسبتا خوبی دارند می‌رویم. امسال هم به رسم عادت برای عید دیدنی به منزل آنها رفتیم. خیلی تحویلمان گرفتند و برای ما میوه پشمالو آورده بودند. بنده خداها شنیده بودند که خرید میوه درشت نشانه پولدار بودن است به همین دلیل برای همه نارگیل خریده بودند.

از مایکروویو جدیدشان زیاد راضی نبودند. طوبی خانم می‌گفت: «هر چی تخم‌مرغ می‌گذاریم آن تو منفجر می‌شود.»

یک فروند ماشین ظرفشویی هم خریده بودند به این بزرگی، اما طوبی خانم هنوز نفهمیده بود که دستگاهی چنین پیشرفته چرا لباس‌ها را خوب نمی‌شوید.


جوگیر شدن در پیروی از مد

برای پذیرش هر نوع پوششی کافی است 20 ثانیه روی مخ ما کار کنند. (مثلا بگویند خیلی به رنگ پوست شما می‌آید). در ثانیه بیست و یکم مشغول شمارش پول برای خرید همان جنس هستیم. تلخ ترین خاطره زندگی یکی از دوستان من مربوط به زمانی است که برای اولین بار پای البسه‌ای عجیب و دراز به نام کراوات به خاندان آنها باز شد. بعد از ورود این شیء ناشناخته به خاندان آنها، تعداد مردهای فامیل به طرز وحشتناکی کاهش پیدا کرد. اگر چه بعد از تحقیقات مشخص شد که همه آنها بر اثر خفگی از دنیا رفته‌اند! اما بالاخره فهمیدند اگر از کراوات هم استفاده نکنند، باز هم می‌توانند شیک پوش باشند یا حداقل قبل از جوگیر شدن و استفاده از کراوات روش درست گره‌زدن آن را بیاموزند.


جوگیر شدن در دادن اطلاعات غلط

اگر خدای نکرده کسی جرات کند و از ما بپرسد که در فلان کار واردید، تا طرف به خاطر سوال نسجیده‌اش به غلط کردن نیفتد دست از سرش بر نمی‌داریم.

ای آقا مگر خبر ندارید؟ من تمام وسایل برقی خودمان را تعمیر می‌کنم. جاروبرقی شما خراب شده؟ کاری ندارد، پشت موتور جاروبرقی یک سیم هست که... دو ساعت بعد.

اکبر آقا جاروبرقی را که یادت هست، همان کارها را که گفتی انجام دادم، اما از آن موقع به بعد تا جارو را به برق وصل می‌کنیم کنتور کل ساختمان می‌پرد!

جان من! خیلی جالب است آخر جارو برقی ما هم همین جوری شده بود.

خب اکبر آقا جاروی خودتان را چه کار کردید؟

هیچی بردم تعمیرگاه البته زیاد خسارت ندیده بود فقط موتورش سوخته بود!

مرد حسابی جارو برقی فقط موتورش مهم است، چیز دیگری که ندارد.

ای بابا، لوله به آن درازی را نمی‌بینی می‌گویی فقط موتورش مهم است؟ خدا وکیلی از مسائل فنی هیچ سر رشته‌ای نداری.


جوگیر شدن در خالی بندی

با شاخ و برگ دادن به یک موضوع ساده آن را در حد یک اتفاق بزرگ جلوه می‌دهیم و گاهی هم ابرقهرمان می‌شویم!

پیرزنی را از یک خیابان خلوت رد می‌کنیم، اما زمانی که موضوع را برای دیگران بازگو می‌کنیم، می‌گوییم سیل تا زانوی ما آمده بود و آتشفشان در حال فوران بود، در همین حال که پیرزن روی کول من سوار بود، یک دایناسور از روبه‌رو به ما حمله کرد، مانده بودم چه کار کنم، پیرزن را بندازم و فرار کنم که این کار اصلا جوانمردانه نبود.

گفتم: مادر شنا بلدی؟

گفت: نه، پسرم.

وضعیت خیلی بدی بود. یکدفعه دیدم که یک هلیکوپتر در ارتفاع پایین در حال پرواز است. پریدم و یک دستی هلیکوپتر را گرفتم.

مرد حسابی مگر می‌شود همچنین کاری کرد؟

خب مجبور بودم شما اگر جای من بودید چه کار می‌کردید؟ چاره‌ای نداشتم. تازه خدا را شکر که یک دست من خالی بود وگرنه مجبور می‌شدم هلیکوپتر را با دندان بگیرم... .




کلمات کلیدی :

نتایج جالب اخلاقی ازدواج کردن آقایون (طنز)

ارسال‌کننده : وحید در : 90/6/18 8:56 عصر

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن

 

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن

 

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده

 

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن

 

قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم

 

قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با مردها

 

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن

 

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی

 

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل.




کلمات کلیدی :

آیا می دانید ؟ (بهمن ماه)

ارسال‌کننده : وحید در : 90/6/18 8:53 عصر


آیا می دانید سگ از نژاد اسب است و خود اسب هم از نژاد ماموت یا همین فیلهای امروزی است؟
 
آیا می دانید اگر سر خود را سه بار محکم به دیوار بکوبید اصلاً دردتان نمی گیرد؟
 
آیا می دانید اگر انگشت انداخته چشمتان را از حدقه دربیاورید کار درستی انجام داده اید؟
 
آیا می دانید اگر بیایید من یک تیپا به شما بزنم کلیه سموم بدنتان دفع می شود؟
 
آیا می دانید که همه اینها چرت و پرت بود؟
 
آیا می دانید هرچه الآن در دلتان به من گفتید خودتان هستید؟
 
فقط جهت نشاندن لبخند روی لبهایتان بود ..




کلمات کلیدی :

نیمروی دخترها و پسرها (طنز)

ارسال‌کننده : وحید در : 90/6/18 8:52 عصر

دخترها


1. توی ماهیتابه روغن میریزن

2. اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن

3. تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن

4. چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن



 

پسرها


1. توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن

2. توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن

3. ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن

4. توی ماهیتابه روغن میریزن

5. توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن

6. یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن

7. چند تا فحش میدن

8. دنبال کبریت میگردن

9. با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره

10. ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد!

11. ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن

12. تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن

13. چند تا فحش میدن و لباس میپوشن

14. میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن

15. تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن

16. روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن

17. تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن

18. دنبال نمکدون میگردن

19. نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن

20. دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن

21. نمکدون رو پر از نمک میکنن

22. صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون

23. نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن

24. بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه

25. چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن

26. توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن

27. با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن

28. صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون

29. سریع برمیگردن توی آشپزخونه

30. تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن

31. ماهیتابه رو میندازن توی سینک

32. دنبال ظرفهای مسی میگردن

33. قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن

34. چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن

35. یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن

36. چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن

37. یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه

38. روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن

39. چند تا فحش میدن و بلند میشن

40. نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن

41. قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن

42. چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن

43. با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن

44. پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن

45. نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن




کلمات کلیدی :

انواع ازدواج های پیشنهادی

ارسال‌کننده : وحید در : 90/6/18 8:47 عصر

* ازدواج مسلم: ازدواج اول که حق مسلم هر مردی است.


* ازدواح مفرح: مردی که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است، برای تفریح زن دیگری بگیرد.


* ازدواج موجه: چرا مردی که زن اولش بچه دار نمی شود یا بیماری دارد، به بهانه های واهی مثل مردانگی و انسانیت و تن دادن به قسمت و صبر در امتحان الهی، به پای او بماند؟ موجه است که در این هنگام هرچه زودتر برای ازدواج بعدی اش اقدام کند.


* ازدواج متمم: مرد ببیند چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولش ندارد. بعد زنی بگیرد که آن صفت ها را داشته باشد.


* ازدواج مثلث: مرد تقوی پیشه کرده و به سه زن قناعت نماید.


* ازدواج مربع: مرد تمام چهار زنی را که شرع به او اجازه می دهد بگیرد.


* ازدواج ملون: مرد چهار زن بگیرد: سفید پوست، سرخ پوست، سیاه پوست و زرد پوست.


* ازدواج منظم: مرد هر شش ماه یک بار زن بگیرد.


* ازدواج میسر: مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد.


* ازدواج مشبک: مرد یک شبکه هرمی ازدواج راه بیندازد. به این معنی که هر زنی گرفت، آن زن، چهار زن دیگر را هم به او معرفی کند و او همه آنها را بگیرد.


* ازدواج مکرر: مرد آن قدر زن بگیرد تا جانش از فلان جایش در برود

 





کلمات کلیدی :

ظنز=عاشقی

ارسال‌کننده : وحید در : 90/6/18 8:46 عصر

کاربرد هریک از وسایل و افراد در عاشقی:
تلفن: شرط لازم و کافی برای شروع ، ثبوت و گسترش یک رابطه عاشقانه . در گذشته برای تشخیص صداقت طرف هم کاربرد داشت اما با این سیستم مسخره آی دی کالر و افتادن شماره ، دیگر به درد این کار نمی خورد. نوع همراهشم که دیگه معرکه است! آخر حریم خصوصی و آره و اینا! معمولاً تون صدای عشاق در پشت خط کمی خشدار می شود البته این اشکال مربوط به مخابرات است ، این گونه تماس های تلفنی معمولاً طولانی هستند. شما فکرش را بکنید دو نفر دارند آخرته دورنمای آینده خودشان را برای هم ترسیم می کنند!

همکلاسی: یک تصادف تاریخی . در این مورد سازمان کنکوری ها نقش واسطه را ایفا می کند. عشقی چند منظوره که در تقلب ها و ورقه عوض کردن سر جلسه امتحان هم کاربرد بسزایی دارد. می تواند کلی هم بانی خیر شود برای بچه های دیگر !سر کلاس معمولاً عشاق جوری می نشینند که امتداد نگاهشان از هم عبور کند : در این جور مواقع استاد هم آن دورها در یک گراند تصویر مشغول فعل و انفعالی نامعلوم است . حضرت عشق در این جور مواقع ابتدا به صورت جزوه و نمونه سوال و بعد ها در قالب های مختلف مخابراتی و مراسلاتی ظاهر می شود!

هدیه: بروز عینی ماکزیمم عشق دو کبوتر. وسیله ای که با آن عاشق فریاد می زند :" دلم فقط تورو می خواد." نوع آن از عروسک های خرسی و مرغی و اردکی گرفته تا سند آپارتمان متغیر است.

اتومبیل: وسیله ای برای آزاد شدن انرژی جنبشی ، عامل جاری شدن سیل عشق در بزرگراه ها ، لایی کشیدن در اتوبان برای نشان دادن دست فرمان به طرف به همراه آهنگ" ما دو بال پرواز مرغ عشقیم پر کشیدیم تا اوج آسمونا" بسیارمؤثر است. نوع ماشین هم بستگی به توانایی مالی پدر مربوطه از پیکان جوانان 57 جوات اسپرت تا پژو 206 ناز بشی الهی متغیر است. سیستم صوتی هم هرچه باحال تر باشد روابط بهتر تر تحکیم می شود!
منبع:www.taknaz.com




کلمات کلیدی :

انشای یک بچه دبستانی

ارسال‌کننده : وحید در : 90/6/18 8:38 عصر

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.

قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >